جدول جو
جدول جو

معنی مجبور شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مجبور شدن
وادارشدن، ملزم شدن، ناگزیر شدن، اجبار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منظور شدن
تصویر منظور شدن
دیده شدن، مقبول گردیدن پسند افتادن، مورد توجه قرار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
گفته شدن، بر سر زبان ها افتادن سرشناس شدن نامبردار شدن ذکر شدن بیان شدن، مشهور شدن: هر که در گیتی گسست از ذکر تو مذکور شد ای خنک آنرا که تو ذکرش در آن جمع آوری. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبول شدن
تصویر مقبول شدن
تو دل برو شدن خوشگل شدن، پذیرفته شدن، پسند افتادن پذیرفته شدن: (چه جرم کرده ای ای جان و دل بحضرت تو که طاعت من بی دل نمی شود مقبول ک) (حافظ 208)، مورد پسند واقع شدن خوش آیند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقهور شدن
تصویر مقهور شدن
شسکست یافتن مغلوب شدن شکست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرور شدن
تصویر مغرور شدن
فریب خوردن، خود خواه شدن گول خوردن فریفته شدن: (اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حلم و وفور کم آزاری این خسرو نوشیروان معدلت مغرور شود) (المجم. چا. دانشگاه. 14)، متکبر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آباد شدن آباد گردیدن (رسته امر معروف معمور شده و متاع عفت و صلاح مرغوب گشته) (المعجم. مد. چا. دانشگاه. 12)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشهور شدن
تصویر مشهور شدن
نامی شدن خنیدگی نامور شدن شهرت یافتن شناخته شدن نامبردار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جادو شدن، فریفته گشتن جادو شدن سحر زده شدن: چنان مسحور زیبایی او شده بودم که حال خود را نمی فهمیدم، فریفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوط شدن
تصویر مربوط شدن
ربط یافتن بسته شدن وابسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشور شدن
تصویر محشور شدن
گرد آمدن باکسی
فرهنگ لغت هوشیار
ور تکیدن پر وندیدن، باز داشته شدن، هنجمان شدن محاصره شدن احاطه شدن، باز داشته شدن، باجرای حج دسته جمعی توفیق نیافتن
فرهنگ لغت هوشیار
ناویدن چو مست هر طرفی می فتی و می ناوی - چو شب گذشت کنون نوبت دعاست مخسپ (مولانا) مست گردیدن بسبب نوشیدن خمر، دردسرو کسالت یافتن بسبب زایل شدن نشاه خمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوس شدن
تصویر محبوس شدن
زندانی شدن حبس شدن زندانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
افگارشدن و نیک کوفته شد و پای راست افگار شد چنانک یک دوال گوشت و پوست بگسست (تاریخ بیهقی) زخمی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسور شدن
تصویر مکسور شدن
برخه دار شدن برخگی شکسته شدن، کسر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشور شدن
تصویر محشور شدن
((~. شُ دَ))
گرد آمدن با کسی (کسانی) در روز قیامت، معاشر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
واداشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
معتکف شدن، گوشه نشینی اختیار کردن، مقیم شدن (در عتبات عالیات)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
Subject, Constrain, Oblige
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
contraindre, obliger, assujettir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
限制 , 强迫 , 使服从
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
להחמיר , לחייב , להכפיף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
제약하다 , 강요하다 , 복종시키다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
membatasi, memaksa, menundukkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
बाध्य करना , मजबूर करना , अधीन करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
costringere, obbligare, sottomettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
restringir, obligar, someter
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
beperken, dwingen, onderwerpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
обмежувати , змушувати , підкоряти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
ограничивать , заставлять , подчинять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
ograniczać, zmuszać, poddawać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
einschränken, zwingen, unterwerfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
restringir, obrigar, sujeitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجبور کردن
تصویر مجبور کردن
制約する , 強制する , 従わせる
دیکشنری فارسی به ژاپنی